موج وبلاگی دوست شهیدت کیه !؟

سفارش تبلیغ
صبا ویژن
لینک دوستان
آخرین مطالب
امکانات




مشاهده و دریافت کد
ذکری برتر از هزار رکعت نماز
نویسنده : یازهرا
سه شنبه 93/1/19
نظر


امام صادق(ع) می‌فرمایند: تسبیح جده‌ام حضرت زهرا(س)، بعد از نمازهای روزانه،

نزد من از هزار رکعت نماز در هر روز برتر و محبوب‌تر است.


در مورد تعقیبات نماز، از یکی از علمای اصفهان تشبیه زیبایی نقل شده است.

ایشان نماز را به بادباک کاغذی تشبیه می‌کردند و می‌گفتند:

وقتی بادبادک دنباله‌ نداشته باشد به آسمان نمی‌رود.

نمازی هم‌ که تعقیب نداشته باشد به عالم ملکوت نمی‌رود.


شـــــهادت سردار بزرگ شهید چراغچی مبارک
نویسنده : یازهرا
دوشنبه 93/1/18
نظر

 

سالگرد شهادت شهید چراغچی

هجدهم فروردین سال 1364 سالروز شهادت ولی الله چراغچی، جانشین لشکرنصرخراسان

او ازاولین شیرمردان جبهه درروزهای اول جنگ بود

قدرت بدنی وشجاعتیش زبانزد بود،درشناسایی ها وراهپیمایی ها کسی به او نمیرسید،فوق العاده مقاوم بود

 فرمانده بود، اما درخیلی ازگشتی شناساییها، همراه بچه های اطلاعات عملیات میرفت

میگفت : باید فرمانده دقیقا بدونه که، شب عملیات، نیروها رو داره به کجا میفرسته

در یکی ازگشتهای شناسایی پس از کیلومترها راه پیمایی بطرف دشمن،بچه ها به حدی خسته شدن که دیگر نای راه رفتن نداشتن،درراه برگشت، بسختی خود را به پشت خاکریز رسوندن، توی سنگر همه به حالت غش افتادن، اما دیدن، شهید چراغچی، وضو گرفت و به نماز ایستاد

سالگرد شهادت شهید چراغچی

بچه ها در جبهه، او را آقا ولی ، صدا میزدن

گاهی وقتا که احتیاج به کمک داشت، به شوخی میگفت: پاشید ، باید "ولی" را یاوری کرد

سالگرد شهادت شهید چراغچی

اوکه در میدون جنگ، یک سروگردن ازهمه بالاتربود، اما درآداب ومعاشرت اجتماعی، متواضع ترین بود

با خودم میگفتم ، چراغچی چراغچی که میگفتن، همینه ؟؟!!!؟؟؟ 

ماههای اولی بود که به جبهه آمده بودم، فرهنگ زیبای جبهه برایم ملموس شد، رفتاراو مراعاشق جبهه کرد  

تا چشم چپ میکردیم، سفره جمع بود و ظرفها  شسته

 قبل از آنکه یک فرمانده نظامی باشد، معلم اخلاق بود، آنهم عملی

فرمانده لشکربود! کنار پایین ترین نیرو به لحاظ سلسله مراتب، مینشست وحتی ظرف غذای او را میشست

فرماندهی بر قلب نیروها از اینجا شروع میشد،عاشق فرمانده میشدن، دیگه اگه فرمانده میگفت، بمیر، میمردن

سالگرد شهادت شهید چراغچی

شهیدسیدهاشم آراسته از فرماندهان واحد تخریب لشکرنصر:شهید ولی الله چراغچی

به لحاظ شهامت و جسارت و ایمانی که در بدن ورزیده و قوی خود داشت، یکی از بهترین فرماندهان جبهه بود

سالگرد شهادت شهید چراغچی

او که از روزهای اول جنگ در جبهه بود، در اسفندماه سال63 در عملیات بدر، در منطقه ی هور العظیم شدیدا از ناحیه سر  مجروح شد

و پس از بیست و یک  روز تحمل درد انگونه که آرزو داشت قشنگ به شهادت رسید ، مزارش در بهشت امام رضا علیه السلام است

سالگرد شهادت شهید چراغچی

اینجا چراغ شهر به نور تو روشن است...

دروازه های شهر به یُمن تو ایمن است...

اینجا مسیر دل به شما منتهی شده...

اینجا تمام دشت به قدوم تو گلشن است.


خدا گوشمالی خوبی به من داد !!!!
نویسنده : یازهرا
یکشنبه 93/1/17
نظر


دلنوشته من با داداش عزیزم2(السلام علیک یا اماه)
نویسنده : یه شرمنده
چهارشنبه 93/1/13
نظر

 

سلام داداش گلم

داداشی چه شب غمناکیه..

آسمون داره می گریه از غصه ی پرپرشدن یاس کبود،مادرمظلومه..

وقتی به دل پرغم وغصه ی مولا صاحب الزمان فکر می کنم...

آخه آقا جون چقدر باید غصه بخوری ..ای غریب..ای غریب..ای غریب..چقدر ما شیعیانت غصه دلت می کنیم؟!!

خیلی غریبی آقاجون..ما رو ببخش..برای همه ی نفهمی هامون،نادونی هامون...

کم ازت یاد می کنند مردم..انگار دلشون برات تنگ نمی شه آقا..

داداشی دعا کن بتونیم تو روز قیامت سرمون رو جلوی مادربالا بگیریم..وبگیم مادر ما هم کار کردیم برای اینکه غربت پسرتون،امام زمانمون کم بشه..وبگیم مادر یادمون نرفته که شما نتونستید غربت امام زمانتون،مولاعلی "علیه السلام"رو طاقت بیارید وبراش جون دادید...

.

  .

داداشی می دونی، خوب می دونی یه خواسته بزرگ معنوی دارم که می خوام روز تولد مادر برآورده بشه..داداشی تو از مادر بخواه..به تو نه نمی گن

از مادر بخواه که واسطه بشن بین من وخدا که اگر صلاحم هست لیاقت برآورده شدن این حاجت معنوی رو پیدا کنم.

 

چهارشنبه 13/1/93

 

 


شهادت حضرت زهرا تسلیت ...
نویسنده : یازهرا
چهارشنبه 93/1/13
نظر

سلام داداشم

امشب شب شهادت خانم فاطمه زهراست

کسی که تو عاشقانه دوستش داشتی

و اینقدر ایشون دوست داشت که مدل خودت شهیدت کرد

محمدرضای عزیزم

دومین ساله که شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها با تو هستم

داداشم امسالم بهتر از پارسالمه

محمدرضا خیییییییییلی بهت مدیونم

معنی و مفهموم همه چی رو بهم چشوندی

یکیش فاطمیه بود

این دو سال فاطمیه م با سالهای بی تو خیلی فرق داره

شب و روز اگه شکر خدا کنم به خاطر این نعمت بزرگ و عظیم کمه

به خدا کمه

داداش محمدرضا...

و باز هم به یاد این قطعه شعر تو افتادم که برای حاج حسین پشت بی سیم خوندی

و اونو به اوج آسمونها بردی

دست ما رو هم بگیر ...

در بین آن دیوار و در

زهرا صدا می زد پدر

دنبال حیدر می دوید

از پهلویش خون می چکید

این کلیپ هدیه ای هست از طرف خواهرات قابل تورو نداره

امیدوارم مورد رضایت خدا و حضرت زهرا قرار بگیره

 

http://s5.picofile.com/file/8118728834/toorajizadeh.wmv.html


شهـــــــــادت به یگانگی خــــــــــدا
نویسنده : یازهرا
چهارشنبه 93/1/13
نظر

گویند جبرئیل امین نزد یوسف پیامبر بود ، جوانی از آنجا می گذشت ...

جبرئیل گفت این جوان را می شناسی؟

این همان کسی است که در نوزادی به پاکی تو شهادت داد و ماجرای زلیخا به نفع تو تمام شد.

یوسف دستور داد تا آن جوان را پیش او بیاورند و در حق او احسان فراوان کرد و

به او هدایــای بی شماری داد و دستــور داد هر خواستــه ای دارد برآورده شــود.
در آن حال یوسف متوجه گریه جبرئیل شد و دلیل آن را پرسید ؛

جبرئیل گفت: ای یوسف ، تو عبد خدا هستی و در قبال کسی که در زمان نوزادی به پاکی تو شهادت داده چنین نیکی می کنی ،

حال به من بگو حال بنده ای که در شبانه روز چند بار نماز می خواند و در آن به پاکی خدا شهادت می دهد

چگونه است و خدا با چنین بنده ای چگونه رفتار میکند ... !!!


زمـــــــــــان توبــــــــــه
نویسنده : یازهرا
دوشنبه 93/1/11
نظر


دلم سکــــــــوت می خواهـــــــــد
نویسنده : یازهرا
شنبه 93/1/9
نظر


خـــــــــدا را دریـــــــــــــاب
نویسنده : یازهرا
شنبه 93/1/9
نظر

خـــدا را می گویم ....
آری ....
همین جاست...
مگر این همه شگفتی، زیبایی و پیچیدگی را در خلقتش نمیبینی!؟


دلنوشته ی من با داداش عزیزم..
نویسنده : یه شرمنده
پنج شنبه 93/1/7
نظر

بسم رب الشهدا

خدایا تو شاهدی بر نیتم برای نوشتن این.....

سلام داداشی

سلام عزیزم

سلام مهربون

جواب سلام واجبه ها داداشی!!!

سال نو شده. دعا کن دل همه محبین مولا امیر المومنین"علیه السلام" به نور ومحبت یار مظلومه اش نورانی بشه.

تو کی هستی محمد رضا جان؟! از کجا اومدی؟! اصلا چیکار کردی اینقده خوب شدی؟! داداش جون خیلی سوال دارم ازت..ان شا الله جواباشو می گیرم ازت.

یه عذرخواهی بهت بدهکارم. سالگرد آشناییمون رو یادم رفته بود. سوم فروردین 92( یازدهم جمادی الاول، دو روز مونده بود به شهادت مادر زهرا "علیها السلام") تو هویزه...از زیارت بر می گشتیم بریم به سمت اتوبوس. از پشت بلند گو صدا می اومد به این مضمون...کتاب یازهرا...زندگینامه شهیدی که ارادت عجیبی به حضرت زهرا"سلام الله علیها"داشت وزمان شهادتش رو پیش بینی کرده بود...

یادته؟! به مامان گفتم: بریم کتاب یازهرا رو بخریم...سریع خریدم و رفتیم. وقت نبود بخونمش... فرداش بعد از اروند رفتیم شلمچه...کتاب یازهرا"سلام الله علیها"رو همراه خودم بردم شلمچه.. ظاهرا هنوز نخونده بودمش ولی یه حسی می گفت کتاب همراهت باشه. تو دفتر خاطراتم ثبت کردم اولین حرف دلم رو اونجا بهت گفتم ..ازت خواستم آبروی منم پیش مادر بخری...یادته؟! محمدرضا جان توهدیه مادرم زهرا"سلام الله علیها" هستی. این رو قلبم می گه..

نمی دونم باید چی بگم از این یکسال و سه روزی که گذشته!!!  

چند وقتیه می خوام حرفای دلم رو مکتوب کنم اما نمی دونم چرا جور نمی شد؟! الانش هم دقیقا نمی دونم چی ها رو باید نوشت..چی ها رو نباید نوشت..چی ها قابل نوشتن هست..ولی یه چیز برام روشنه! خیلی چیزا رو اصلا نمی شه نوشت!!

اول اینو می گم ای بچه مسلمونی که این نوشته رو می خونی نمی دونم با شهدا چقدر رابطه ی صمیمی داری..اصلا..کم..زیاد..هرکی هستی، با هرقدر گناه...دست به دامن شهدا شو.. حیفه..به خدا حیفه.قسم خوردم که اگر باور کردنش برات سخته باور کنی. دوست شهید برای خودت پیدا کن..التماس شهدا رو بکن..حرف زیاده..اینجا مجالش نیست.اگه می خوای بیشتر صحبت کنیم می تونی آی دی ت رو بدی باهم بحرفیم..البته به خواست خدا. مطمئن باش بعد خدا و پیامبران و اهل بیت"علیهم السلام" شهدا بهترین رفقا هستن.

محمدرضا جان از اولش بهت نمی گفتم داداشی. چند ماهی طول کشید..جاهایی حضورت رو احساس کردم..این ها قابل نوشتن نیست.خیلی ها باور نمی کنند ولی مهم نیست. البته اونهایی که این حس رو تجربه کردند باورشون می شه. مهم اینه که قراره من به کلام خدا ایمان داشته باشم که فرمود: "ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیا عند ربهم یرزقون"

من اعتقادم اینه شهدایی که زنده اند به اجازه و خواست خدا می تونند با زنده های زمینی یعنی همون بنده هاش ارتباط داشته باشن و کمکشون کنند. اونا واسطه ی فیض الهی هستن.بگذریم..

چقدر با گوش دادن مناجات هات صفا کردم..چقدر با واسطه یاد تو به امام زمان عزیز نزدیکتر شدم.. چقدر..چقدر..بازم بگذریم. گفتم قرار نیست همه چی نوشتنی باشه!

دو تا سالگرد هجری و قمری برای اولین آشناییمون در نظرمی گیرم. سالگرد قمریش می شده پنج شنبه شب، 22 اسفند 92(11 جمادی الاول)..چه شبی بود!؟یه شب خاص تو زندگیم!! بعدش که حساب کردم فهمیدم، اون شب نمی دونستم سالگرد آشناییمونه. ولی حالا می فهمم اون شب چه خبر بود!! تو اون جلسه مهم اون شب، که حالا شاید اگه خدا بخواد بعدا دربارش بیشتر بنویسم، ذکر لبم شده بود یازهرا..یا زهرا"سلام الله علیها"

سالگرد هجریش می شد یکشنبه شب سوم فروردین 93..اون شب هم عجیب بود بگذریم..

بعضی چیزا برای کسانی که طعم زندگی با شهدا رو نچشیدند باور نکردنیه ..از خدا می خوام همه طعم زندگی با شهدا رو بچشند مخصوصا جوونای گل مسلمون ایرونی.

راستی داداشی اون موقع که خوندی " در بین آن دیوار ودر زهرا صدا می زد پدر... "نگفتی چه به حال و روز مولای رقیق القلب مظلوم شیعیان رسید!؟ یاعلی.. یاعلی.. یاعلی"علیه السلام"

دعاکن درست راه رو بریم و راه درست رو بریم...

دوستت دارم چون محبوب خدایی...

چهارشنبه 93.1.6

 

  

 




.:: This Template By : Theme-Designer.Com ::.
یــــــــا زهــــــرا
نام: محمدرضا تورجی زاده
تولد : 23 تیر ماه 1343
فرزند: حسن
شهادت: 5 اردیبهشت 1366
محل شهادت: بانه _ منطقه عملیاتی کربلای 10
محل دفن:گلزار شهدای اصفهان
روبروی فروشگاه فرهنگی شاهد
حرف دل
روی قبرم بنویسید که خواهربودم
سالها منتظر روی برادر بودم
بنویسید گرفتار نباشم چه کنم؟
روی قبرم بنویسیدجدایی سخت است
اینهمه راه بیایم،تو نیایی سخت است
یوسفم رفته و از آمدنش بیخبرم
سالها میشود و از پیرهنش بیخبرم
نوای یار
طلا روی طلا
شهید محمدرضا تورجی زاده
وب های مرجع همکار
آرشیو ماهانه
منو اصلی
نویسندگان

Up Page
ابزار و قالب وبلاگکد پرش به بالای صفحه وب