موج وبلاگی دوست شهیدت کیه !؟

سفارش تبلیغ
صبا ویژن
لینک دوستان
آخرین مطالب
امکانات




مشاهده و دریافت کد
در آغوش یار
نویسنده : یازهرا
یکشنبه 92/2/29
نظر

((من حتی آقا امام زمان را در آغوش گرفتم!))





صبح روز پنجم اردیبهشت بود. محمد پس از سرکشی به نیروها به داخل سنگر آمد. ساعت حدود 7/5 صبح بود. روز دوم حضور ما روی ارتفاعات بود. محمد کنار ورودی سنگر نشست.

بیدار بودم و با او صحبت می کردم. در مورد آرایش نیروها و امکان پاتک عراقی ها صحبت کردیم. سنگر ما کوچک بود. پنج نفر کنار هم بودیم که یکدفعه با صدای انفجار, سنگر خراب شد.

خود را به سختی از میان آوار بیرون کشیدم. برادر خدمتکن همان لحظه شهید شده بود. اما بقیه به شدت مجروح بودند.

وقتی گرد و غبارها خوابید دیدم تورجی به همان حالت که نشسته بود مجروح شده, سریع به سراغ او رفتم.

مش رجبعلی مسئول تدارکات دنبال دوربین بود! می گفت: باید عکس بگیرم. ببین محمد چه لبخند قشنگی دارد.

محمد را از سنگر بیرون آوردیم. دستم را به زیر پهلوی او بردم. شکاف عمیقی در پهلوی چپ او بود. بازوی راست او هم غرق خون بود. تعجب کردم! چطور خمپاره از بالا خورده و اینطور در دو طرف بدن زخم ایجاد کرده!

لبهای محمد هنوز تکان می خورد. گوشم را جلو بردم اما نفهمیدم چه می گوید. محمد را سریع به پایین منتقل کردیم.

سوار آمبولانس کردیم و برگشتیم. هنوز چند دقیقه ای نگذشت که پشت بی سیم اعلام کردند: برادر تورجی رفت پیش حاج حسین خرازی!

این خبر کوتاه حکایت از شهادت محمد داشت. ما مدت کوتاهی روی ارتفاعات بودیم. بعد هم برای تشییع محمد برگشتیم . فراموش نمی کنم حال و هوای اردوگاه مثل زمانی بود که حاج حسین شهید شده بود.

تا چند روز در اردوگاه فقط نوارهای مداحی و مناجاتهای محمد را پخش می کردند. بیشتر مناجاتها و مداحی های محمد در مورد امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف بود.

خیلی ناراحت بودم. تا اینکه یک شب محمد را در خواب دیدم.

خوشحال بود و با نشاط. لباس فرم سپاه بر تنش بود. چهره اش خیلی نورانی تر شده بود.

یاد مداحی های او افتادم. پرسیدم: محمد, این همه در دنیا از آقا خواندی توانستی او را ببینی؟!

محمد در حالی که می خندید گفت:

من حتی آقا امام زمان را در آغوش گرفتم!

برگرفته از کتاب یازهرا (نقل از نوار خاطرات شهید محمود اسدی)

 



:: برچسب‌ها: خاطرات
.:: This Template By : Theme-Designer.Com ::.
یــــــــا زهــــــرا
نام: محمدرضا تورجی زاده
تولد : 23 تیر ماه 1343
فرزند: حسن
شهادت: 5 اردیبهشت 1366
محل شهادت: بانه _ منطقه عملیاتی کربلای 10
محل دفن:گلزار شهدای اصفهان
روبروی فروشگاه فرهنگی شاهد
حرف دل
روی قبرم بنویسید که خواهربودم
سالها منتظر روی برادر بودم
بنویسید گرفتار نباشم چه کنم؟
روی قبرم بنویسیدجدایی سخت است
اینهمه راه بیایم،تو نیایی سخت است
یوسفم رفته و از آمدنش بیخبرم
سالها میشود و از پیرهنش بیخبرم
نوای یار
طلا روی طلا
شهید محمدرضا تورجی زاده
وب های مرجع همکار
آرشیو ماهانه
منو اصلی
نویسندگان

Up Page
ابزار و قالب وبلاگکد پرش به بالای صفحه وب