در مسجد شهرک دارخوین مراسم دعای کمیل بر پا بود.
شهید تورجی زاده، فرمانده گردان یا زهرا(س) ضمن خواندن دعا، قص? حضرت موسی(ع) را نقل کرد
که از خداوند طلب باران کرده و باران نازل نشده بود.
بعد که علت را جویا شدند معلوم شد فردی گناه کار در میان جمع است.
حضرت موسی(ع) قبل از آن که دوباره دست به استغاثه بردارد از شخص عاصی خواسته بود که مانع رحمت نشود و جمع را ترک کند.
در همان اثنا، باران بارید و دعای حضرت مستجاب شد.
گویا معصیت کرده به توفیق توبه رسیده بود.
تورجی زاده به همان ترتیب استدعا کرد فردی که خود را صاحب گناهی نابخشودنی می داند از میانه برخیزد و برود شاید به این وسیله خواست? حاضران منقلب در مجلس به نتیجه برسد.
صلابت سکوت اهل حال و سنگینی اخلاص در کلام شهید تورجی زاده تمرکزی به جلسه داد و همه در حالت خلسه فرو رفتند.
در چنین شرایطی یک نفر بخت برگشته که ظاهراً در طول مدت دعا و راز و نیاز حواسش کاملاً جمع امور مربوط به خود بود از قلب جمعیت برخاست!
یک مرتبه هم? سرها به سوی او برگشت.
در همان نگاه نخست همه می دانستند که او احتمالاً بی گناه ترین فرد آن مجموعه است و این وضع را بدتر کرد،
در یک چشم به هم زدن، به خودش آمد، حالا نه راه پس داشت نه راه پیش، برود ، چگونه برود؟
بماند و بنشیند جواب آن همه نگاه پر از شیطنت را چه بدهد؟ خودش را شل کرد روی زمین و خلایق منفجر شدند.