سلام محمدرضای عزیزم فرمانده گردان یازهرا
نمی دونم از کجا شروع کنم صحبت کردن با تو رو
من زیاد ادبیاتم خوب نیست ولی ...
بذار از روز آشنایی مون بگم
روزی که هیچوقت یادم نمیشه
سلام محمدرضای عزیزم فرمانده گردان یازهرا
نمی دونم از کجا شروع کنم صحبت کردن با تو رو
من زیاد ادبیاتم خوب نیست ولی ...
بذار از روز آشنایی مون بگم
روزی که هیچوقت یادم نمیشه
اصلا نمی دونم چه جوری وارد زندگیه من شدی
چه جوری شد که به من اجازه دادی که دوستت باشم
چه جوری اجازه دادی که ماله تو باشم
به این جور چیزا که فکر می کنم ...
بگذریم.
محمدرضا اول آشناییمون یادمه که به شوخی برگزارش کردم
اصلا باورم نمیشد که میشه با یه شهید دوست شد
زیاد باورش نداشتم
همینجوری شروع کردم
ولی کم کم که رفتم جلو
دیگه باورم شد که یکی داره از من مراقبت می کنه
یکی داره تو کارام کمکم می کنه
بدون اینکه من متوجه باشم
انگار زندگیم نسبت به قبل یه تغییراتی توش بوجود اومده بود
اونم همش به لطف خدا و وجود توئه
وجود تو به زندگیم یه رنگ و بوی دیگه ای داده
الان که فکرش رو می کنم حتی یه لحظه هم نمی تونم بدون تو زندگی کنم
حتی یک لحظه
اگه یه روز بهم بگن تو دیگه توی زندگیم نیستی
بهتره خدا جونمو بگیره
چون زندگیه بدون تو معنی و مفهومی نداره
چقدر قشنگه عشق آسمونی
واقعا ادمو آسمونی می کنه
من عشق به خدا و امام زمان و خانم فاطمه زهرا رو از تو یاد گرفتم
من دفاع از دین و اسلام و از تو یاد گرفتم
محمدرضا من تا حالا عاشق نشدم
ولی خدا رو شکر می کنم تو اولین تجربه ی عشقم
تو رو سر راه من گذاشت
وقتی به عکست نگاه می کنم هر چی عمیق می شم
می بینم بازم هنوز نشناختمت
محمدرضا تو کی بودی
کی بودی که حضرت زهرا بهت اجازه داد تا مدل اون شهید شی
کی بودی که امام زمان ، که ما همه منتظریم فقط یه گوشه چشمی بهمون داشته باشه
تو رو به آغوش گرفته.
تو کی بودی که هیچ کس تو رو نشناخت.
ولی ازت می خوام که خودت رو به من بشناسونی
تا قَدرت رو بیشتر بدونم
تا هر وقت خواستم گناه کنم
یادم بیاد که باهات چه عهدی بستم
محمدرضا من بهت قول دادم و می دم که هیچوقت کاری نکنم که دلت رو بشکنم
که پیش خدا و امام زمان شرمنده ت کنم
اخه خدا به برکت وجود تو توی زندگیم بهم خیلی لطف کرد
وگرنه من که خودم لایق این همه محبت خدا نبودم.
محمدرضا تنها تقاضام اینه که هیچوقت نگاهت رو از رو من برنداری
که اونروز روز نابودیه منه