یک داستان خواندنی
ملاقات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم
با شیطان لعین
روزی شیطان در گوشه مسجد الحرام ایستاده بود. حضرت رسول صلی الله علیه و آله هم سرگرم طواف خانه کعبه بودند. وقتی آن حضرت از طواف فارغ شد، دید ابلیس ضعیف و نزار و رنگ پریده، کناری ایستاده است.
فرمود: ای ملعون! تو را چه می شود که چنین ضعیف و رنجوری؟!
گفت: از دست امت تو به جان آمده و گداخته شدم.
فرمود: مگر امت من با تو چه کرده اند؟
گفت: یا رسول الله! چند خصلت نیکو در ایشان است، من هر چه تلاش می کنم این خوی را از ایشان بگیرم نمی توانم.
فرمود: آن خصلت ها که تو را ناراحت کرده کدامند؟
گفت: اول اینکه هرگاه به یکدیگر می رسند سلام می کنند و سلام یکی از نام های خداوند است. پس هر که سلام کند حق تعالی او را از هر بلا و رنجی دور می کند و هر که جواب سلام دهد، خداوند متعال رحمت خود را شامل حال او می گرداند.
دوم اینکه، وقتی با هم ملاقات کنند به هم دست می دهند و آن را چندان ثواب است که هنوز دست از یک دیگر برنداشته حق تعالی هر دو را رحمت می کند.
سوم، وقت غذا خوردن و شروع کارها بسم الله می گویند و مرا از خوردن آن طعام و شرکت در آن دور می کنند.
چهارم، هر وقت سخن می گویند: ان شاءالله بر زبان می آورند و به قضای خداوند راضی می شوند و من نمی توانم کار آنها را از هم بپاشم، آنان رنج و زحمت مرا ضایع می کنند.
پنجم، از صبح تا شام تلاش می کنم تا اینان را به معصیت بکشانم. باز چون شام می شود، توبه می کنند و زحمات مرا از بین می برند و خداوند به این وسیله گناهان آنان را می آمرزد.
ششم، از همه اینها مهم تر این است که وقتی نام تو را می شنوند با صدای بلند صلوات میفرستند و من چون ثواب صلوات را می دانم، از ناراحتی فرار می کنم؛ زیرا طاقت دیدن ثواب آن را ندارم.
هفتم هم اینکه ایشان وقتی اهل بیت تو را می بینند، به ایشان مهر می ورزند و این بهترین اعمال است.
پس حضرت روی به اصحاب کرده و فرمودند: هر کس یکی از این خصلت ها را داشته باشد از اهل بهشت است.