سلام دوستان عزیز
به خاطر یه حاجت که خیلی اعصابو روانمو ریخته بهم می یونم با خدا و شهید تورجی زاده کمی بهم خورده می دونم که هیچی ارزش از دست دادن خدا و شهدا را نداره اما این لوس بازی ها مال اینکه خدا خیلی مهربونه و من اینو می دونم و بازم غر میزنم تا اینکه یه روز رفتم مزار شهدا برای ارامش و برای باز شدن گره مشکلم، اونجاخانومی رو دیدم که مثل ابر بهار گریه میکرد و مشکلاتشو یکی یکی برای همه میگفت و از همه التماس دعا میگرفت من وقتی مشکلات اونو شنیدم اصلا مشکل خودم یادم رفت شروع کردم برای ایشون دعا کردن اما بعد از چند روز دوباره شروع کردم به بهانه جویی و غر زدن به خدای خوبم، تا اینکه دوباره اون خانومو توی مزار شهدا دیدم و دوباره ازم التماس دعا گرفت بازم درس نگرفتم تا اینکه این مسئله سه بار برام تکرار شد یعنی اون خانوم رو خیلی تصادفی برای سومین بار توی روزهای مختلف دیدم حالا فهمیدم که خدا با نشون دادن اون خانوم میخواد بهم بگه بنده ی من ناشکری نکن تو جایی هستی که خیلی ها ارزوشو دارن و تو ارامشی رو داری که خیلی ها ندارن.... برای همین میخوام با گذاشتن این پست از خدا به خاط همه ی نعمت هاش سپاسگزاری و شکر گذاری کنم
خدایا مهربانترینم تو رو به خاطر همه ی نعمت هایت شکر
خدایا تورو به خاطر تمام داده هایت و نداده هایت شکر دوستت دارم.