((صدای پای آب))
متن مصاحبه با شهید تورجی زاده
و خاطرات دوستان
(قسمت اول)
یک گروهان از گردان یا زهرا سلام الله علیها به ما ملحق شد. با شوق به سمت آنها رفتیم. حال خودم را نمی فهمیدم.
با خوشحالی سراغ آب را گرفتم. گفتم: دبه های آب کجاست؟! یکی از فرماندهان با تعجب گفت: دبه آب ؟!
بعد ادامه داد: ما خودمان را هم به سختی تا اینجا رساندیم. قمقمه آب بچه های ما هم خالی شده! بعد مسیرش را عوض کرد و رفت سراغ بچه های گردان.
با تعجب به او نگاه می کردم. خستگی این مدت روی دوشم نشست. نگاهی به سنگر انداختم. بچه های مجروح همگی منتظر آب بودند. نشستم روی زمین.
بی اختیار قطرات اشک از چشمم جاری شد. به یاد کربلا افتادم. در دل فقط می گفتم: یا حسین
چقدر سخت بود اشتیاق اهل حرم! آنها که منتظر آب بودند. اما امیدشان ناامید شد!
رفتم به سمت سنگر؛ همه مجروحین سراغ آب را می گرفتند. گفتم: دیگه حرف آب نزنید. آبی در کار نیست!
نگاه های بهت زده و متعجب بچه ها را فراموش نمی کنم. توان تحمل آن صحنه ها را نداشتم. بی اختیار از سنگر بیرون آمدم.
فرصتی برای حمله به دشمن نبود. گردان دیر رسیده بود. قبل از روشن شدن هوا تعدادی از مجروحین از منطقه تخلیه شدند. با تلاش برادر قربانی به هر مجروح به اندازه یک در قمقمه آب رسید!
ادامه ی مطلب در پست های بعدی ... لطفا منتظر بمانید.