نیمه های شب بود. حدود ساعت سه.
با صدایی از خواب پریدم! از جا بلند شدم.
با تعجب از اتاقم بیرون آمدم. با چشمانی گرد شده به اطراف نگاه می کردم.
به دنبال علت صدا بودم. یک نفر با حالتی محزون گریه می کرد!!
آمده بود خانه. در کنار خانواده خیلی شاد و سرحال بود. می گفت و می خندید. آخر هفته ها همیشه از پادگان به خانه می آمد.
آن زمان من در مقطع دبیرستان مشغول بودم. با هم سر سفره بودیم. من خیلی خسته بودم. بعد از شام رفتم و سریع خوابیدم.
نیمه های شب بود. حدود ساعت سه. با صدایی از خواب پریدم! از جا بلند شدم. با تعجب از اتاقم بیرون آمدم. با چشمانی گرد شده به اطراف نگاه می کردم. به دنبال علت صدا بودم. یک نفر با حالتی محزون گریه می کرد!
صدا از داخل اتاق محمد بود. ناله جانسوزی داشت. مرتب گریه می کرد و می گفت: الهی العفو....
از صدای او خواهرانم هم بیدار شدند. محمد مشغول نماز شب بود. حال عجیبی داشت. حال او تا موقع اذان صبح به این صورت بود. بعد هم نماز صبح را خواند. بعد از نماز تا زمان طلوع آفتاب مشغول زیارت عاشورا و قرآن شد. البته محمد همیشه اینگونه بود اما این اواخر تهجد و عبادت او بیشتر شده بود.
ساعتی بعد وقتی برای صبحانه آمد حالتش متفاوت بود. شاد بود. می گفت و می خندید. برای من عجیب بود. گریه نیمه شب، ناله و ... حالا هم خنده!
بعدها در کلام بزرگان دین این مطلب را خواندم:
نماز شب و گریه از خوف خدا، نشاط در روز را به همراه دارد.
بعد از صبحانه با هم رفتیم بیرون. در راه با من صحبت کرد. از اهمیت یاد پروردگار گفت. از نماز شب. از بیداری در سحر. بعد پرسید: مگه برای نماز شب بیدار نمی شی؟! گفتم: چرا، اما بیشتر مواقع با خودم می گم حالا زوده. کمی بخوابم و دوباره بلند شوم. وقتی هم بیدار میشم اذان را گفتند.
محمد گفت: مواظب باش! شیطان خیلی تلاش می کنه که انسان نماز شب نخونه. بعد به احادیث پیامبر صلی الله علیه و آله اشاره کرد که فرمودند:
بر شما باد نماز شب حتی اگر یک رکعت باشد. زیرا نماز شب انسان را از گناه باز می دارد. خشم پروردگار را خاموش می کند و سوزش آتش جهنم را برطرف می سازد. (کنزالعمال ج 7 ص 791)
خاطره ای از علی تورجی زاده (برادر شهید تورجی زاده) برگرفته از کتاب یا زهرا