موج وبلاگی دوست شهیدت کیه !؟

سفارش تبلیغ
صبا ویژن
لینک دوستان
آخرین مطالب
امکانات




مشاهده و دریافت کد
خدایا! نگاهم کن? خیره نگاهم کن
نویسنده : معصومه تورجی زاده
پنج شنبه 93/4/26
نظر

وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ

و هرگاه بندگان من از تو در باره من بپرسند [بگو] من نزدیکم و دعاى دعاکننده را به هنگامى که مرا بخواند اجابت مى‏کنم(بقره-186)

----------------------------------

خدایا خدایا خدایا

نگاهم کن? نگاهم کن? خیره ی خیره نگاهم کن!

 



:: برچسب‌ها: انسان و خدا, شب قدر و توبه, ماه مبارک رمضان, وَإِذَا سَأَلَکَ عِ
??دعای دیوانگان هم مستجاب می شود!??
نویسنده : معصومه تورجی زاده
جمعه 93/3/30
نظر

??دعای دیوانگان هم مستجاب می شود!??

 

شمعی روشن کردم

حوالی همین روزها؛

که زودتر بیایی...

می گویند:

دعای دیوانگان هم مستجاب می شود!


اللهم عجل لولیک الفرج

العجل مولا... 



:: برچسب‌ها: مهدی, انتظار, ظهور, imam mahdi, Twelve emam
??دعای دیوانگان هم م
سواد انتظار داری؟!
نویسنده : معصومه تورجی زاده
پنج شنبه 93/3/22
نظر

سواد انتظار داری؟!

سواد انتظار

 

سواد انتظار داری؟

 

باز با دلم خلوت کرده بودم.پرسید " باز چه شده چرا عصبانی هستی؟".

 

 گفتم:" آخر چرا امام زمان نمی‌آید؟".

 

گفت:" یعنی تو منتظرش هستی؟".

 

گفتم:" پرسیدن دارد؟ دلم برای دیدنش بال بال می‌زند.نمی بینی همه اش دعای فرج می‌خوانم ،برای وضعیت جامعه نگرانم بیداری اسلامی را نمی‌بینی، جهان منتظر اوست دیگر وقتش نشده است؟ من ..."

 

گفت:" راستی سواد هم داری؟"

 

گفتم :" دیگر داری لج مرا درمی آوری من چه می‌گویم تو چه می‌پرسی؟من دانشگاه رفته ام کارشناسیِ...".

 

حرفم را قطع کرد:" نه بچه جان سواد انتظار را می‌گویم ، داری؟".

 

 آنقدر گیج و گنگ نگاهش کردم که توضیح داد:" قضیه‌ی وجود و حضور امام زمانت را ثابت کرده ای؟".

 

گفتم:" این که معلوم است همه‌ی امامان ما به آن تصریح کرده اند".

 

گفت:" مگر قضیه‌ی امامت و ولایت را اثبات کرده ای؟".

 

گفتم :" ای بابا مگر حضرت پیغمبرامامان را معرفی نکرده اند ؟".

 

گفت :" عجب ! پس نبوت را جزء بدیهیات می‌پنداری!".

 

گفتم:" دیگر شورش را در آورده ای! خداوند عالم پیغمبران رابرای هدایت مردم فرستاده ، پیغمبر ما هم آخرین پیغمبر است او هم فرموده بعد از من دوازده امام خواهد بود و آخرین امام هم عمرش طولانی است و ....".

 

تا به حال دلی را دیده بودید که این طور نگاه عاقل اندر سفیه به صاحبش بیاندازد؟ به هر حال زیر ضربات نگاهش حرفم راخوردم می‌دانستم سوال بعدیش چیست.احتمالا می‌خواست بداند که من کی توحیدم را کامل کرده ام که او خبر ندارد!

 

سربه زیر سکوت کردم .شاید می‌خواست اندکی دلجویی کرده باشد، پرسید:" دوست داری امام زمانت به خانه ات بیاید؟"

 

با شوق فریاد زدم :" آری! جانم را برایش می‌دهم ازشوق می‌میرم دار و ندارم را برایش می‌دهم هر کاری بخواهد..."

 

یک ضربه‌ی دیگر:" فکر می‌کنی بتواند پای مبارکش را روی فرش خانه ات بگذارد؟ لقمه ات حلال است؟ دار و ندار آلوده و شبهه ناکت به دردش می‌خورد؟ تو...".

 

شاید نگاه بهت زده ام و شاید خشم کف آلودش سبب شد تا حرفش را نیمه کاره رها کند.

 

.

 

.

 

.

 

اگر دلم نبود نمی‌توانست صدای شکسته ام را که به زور در می‌آمد بشنود:" بگو اشکالی ندارد باز هم بگو!".

 

گفت:" می دانی منتظر کیست؟ منتظر کسی نیست که زندگیش را بکند و منتظر هم باشد. منتظر کسی است که انتظار می‌کشد و اجبارا زندگی می‌کند. اصلا زندگیش انتظار است  هر دقیقه ، هر ثانیه ، هر لحظه اولویت اولش انتظار است.اگردرحال تشییع عزیزش باشد یا پشت در حجله‌ی عروسی و امامش صدایش کند پشت سرش راهم نگاه نمی‌کند.بار دنیایش سبک است دلش از غیر حق خالیست با لباس سربازی امامش این طرف وآن طرف میرود نه با لباس دشمن او. دلش ، اعمالش و ظاهرش مهدوی است. آماده است تا همه چیزش را برای امامش بدهد جان مال زندگی فرزند ،به اینجا که رسید امتحانش راکه قبول شد تازه کلاس اول انتظار را به پایان برده است می‌شود گفت که سواد انتظار دارد".

 

"چی ؟ "

 

 همین طور نگاهش می‌کردم و مغزم قدرت تحلیل حر ف هایش را نداشت. جمله‌ها را یکی یکی دوباره  تکرار کردم آنقدر تکرار کردم تا نفسم بند آمد. می‌دانستم سوال کردن دیگر فایده ای ندارد آخر به کسی که کلاس اول را نگذرانده چگونه درباره‌ی کلاس دوم توضیح می‌دهند! صدای شکستن چیزی در گوشم پیچید.

 

" مرا شکستی ! ممنون همین را می‌خواستم".

 

راستی شما می‌دانید بین شکستن دل و باران اشک چه رابطه ایست؟

 

ز.م.هروی

منبع: جنبش مصاف

 

---------------------------------------------------------------------------

 فکر.نگاشت: ای کــــــــاش و صدها کــــــــاش!!!

ای کاش عزاداران، سینه زنان و گریه کنندگان بر سالار شهیدان می‌دانستند که هم اینک حضرت اباعبدالله الحسین تعزیه دار غربت و سوگوار مظلومیت توست تا آنجا که می‌فرماید:

«مهدی ما در عصر خودش مظلوم است»( صحیفه مهدیه:52)

تا تأکیدی باشد بر این فرمایش شما بر آن منتظر عاشق که:

من مظلوم‌ترین فرد عالم هستم 

 

تا حالا از خودت پرسیدی چرا نام مبارک اربابــــ رئوفـــ با زمان گره خورده؟! چه رازی توی زمان وجود داره؟!!

چقدر از زمانت رو تا حالا خرج امام زمانت کردی؟

امام زمانت رو توی زمان گم نکردی؟مواظب باش گم نشی غرق نشی توی زمان که گـــــــــــــ راه ـــــم زمان می شی!!!

 

 --------------------------------------------------------------------------

  تلنگر . نگاشت:

امام زمانت را دریاب...

امام زمانت را دریاب...

امام زمانت را دریاب...

--------------------------------------------------------------------------

 امید.نگاشت:

اَللّـهُمَّ اکْشِفْ هذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هذِهِ الاُْمَّةِ بِحُضُورِهِ ، وَ عَجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعِیدا وَ نَرَاهُ قَرِیبا بِرَحْمَتِکَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ

 

به امید ظهور مولایمان آقا صاحب الزمان (عج) که صد البته نزدیک است. صلوات

 --------------------------------------------------------------------------

تنگی . نجوا کرد: مولای مهربانم،دلــــــــــم هوای تو کرده بگو چه چاره کنم؟!

 

اَللّهُمَّ عَرِّفْنی نَفْسَکَ،
فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنی نَفْسَکَ،
لَمْ اَعْرِفْ رَسُولَکَ،
اَللّهُمَّ عَرِّفْنی رَسُولَکَ،
فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنی رَسُولَکَ،
لَمْ اَعْرِفْ حُجَّتَکَ،
اَللّهُمَّ عَرِّفْنی حُجَّتَکَ،
فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنی حُجَّتَکَ،
ضَلَلْتُ عَنْ دینی

اللهم اکشف هذه الغمة عن هذه الأمة بحضوره و عجل لنا ظهوره إنهم یرونها بعیدا و نراه قریبا



:: برچسب‌ها: مهدی, انتظار, ظهور نیمه شعبان عید عاشقی, imam mahdi, Twelve emam
بِنَفْسى أَنْــــــــــــــــــتَ أُمْنِیَّهُ شائِقٍ یَتَمَنّ
نویسنده : معصومه تورجی زاده
جمعه 93/3/16
نظر

بِنَفْسى أَنْـــــــ♥ـــــــــــتَ أُمْنِیَّهُ شائِقٍ یَتَمَنّى

فرازهایی از دعای ندبه

عَزیزٌ عَلَىَّ أَنْ تُحیطَ بِکَ دُونَىِ الْبَلْوى، وَلا یَنالُکَ مِنّى ضَجیجٌ وَ لا شَکْوى
یعنی یا مولا، حال خراب من رو نبینی... گریه من رو ندیده باشی، یک بار ضجه من رو نشنیده باشی...

بِنَفْسى أَنْتَ مِنْ مُغَیَّبٍ لَمْ یَخْلُ مِنّا، بِنَفْسى أَنْتَ مِنْ نازِحٍ ما نَزَحَ عَنّا
شما غایبی، اما نفس من لحظه‌ای از شما خالی نیست...
دیدی آدم‌های عاشق رو؟ دو کلمه با دیگران حرف می‌زنند بعد می‌رن تو فکر، می‌رن تو فکر معشوق...


بِنَفْسى أَنْتَ أُمْنِیَّهُ شائِقٍ یَتَمَنّى، مِنْ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَهٍ ذَکَراً فَحَنّا

(به جانم قسم که تو، همان آرزوى قلبى و مشتاق الیه مرد و زنِ اهل ایمانى که هر دلى از زیادت شوق او ناله مى زند)
تا تشنه نباشی شب خواب آب رو نمی‌بینی... نه تو اینقدر از من دور نیستی... تو همیشه با منی

بِنَفْسى أَنْتَ مِنْ تِلادِ نِعَمٍ لا تُضاهى

قسم می‌خورم تو نعمتی هستی که بالاتر از اون خداوند نداده... تو نعمت خاص الهی هستی، تمام حیات منی،

تمام نعمتی، اگر این نعمت رو دارم تمام نعمت عالم رو دارم و اگر نه، تمام عالم رو داشته باشم باز اذیتم


             یک کاری کنید که زمان مرگ صاحب داشته‌ باشید... یک نفر اونور منتظرت باشه...

           تمام نگرانی‌های اهل بیت اینه که ما در خودمان گم هستیم... در شب و روز گم هستیم... در روزهای تکراری، شب‌های مثل هم، مشغول خودمون هستیم...

          خودتون رو محکم نبینید...، هر روز به زبون بیارید: بِنَفْسى أَنْـــــــــــــــتَ أُمْنِیَّهُ شائِقٍ یَتَمَنّى، تا راه را گم نکنید... 

 بِنَفْسى أَنْـــــــ♥ـــــــــــتَ أُمْنِیَّهُ شائِقٍ یَتَمَنّى



:: برچسب‌ها: مهدی, انتظار، دعای ندبه, ظهور, imam mahdi, Twelve emam
دلم تنگِ پیامبر است...
نویسنده : معصومه تورجی زاده
دوشنبه 93/3/5
نظر

دلم تنگِ پیامبر است

دلم تنگِ پیامبر است

 

فکر کن یک صبحی لیوان چایی به دست بنشینی روی صندلی همیشگیت، پایت را گیر بدهی به لبه‌ی جلو، دکمه‌ی کامپیوتر را بزنی و مثل همیشه منتظر موجی از رنگ و تصویر و خبر بمانی. منتظر قتل‌ها، دروغ‌ها، رسوایی‌ها، کلیک، یک هورت چای، اینترنت و ناگهان روی صفحه‌ات، فقط نوشته شود: «ای فرزند آدم»

فکر کن ایمیلت را باز کنی و کسی پیام گذاشته باشد:«پس به کجا می روید؟»1

می چسبد؟ نه؟

کی گفته آدم وسط عصر «دگمه‌ها و صفحه‌ها» دلش تنگ پیامبری نمی‌شود؟ دلتنگ یکی که ماموریت داشته باشد دل بسوزاند. یکی که رسالتش این باشد که زنجیر و قلاده‌های مرا باز کند.2

این درست که من الآن سراپا لای بندها هستم سراپا غل و قلاده. آن‌قدر به بندها عادت دارم که نمی‌دانم قبل از تنیدن آنها چه بوده‌ام. و اصولاً یک فرضی هست که اگر این‌ها را بردارند، من آن زیر مجسمه‌ای شکسته و خرد باشم و در جا فرو بریزم. همه‌ی این‌ها درست، ولی هوسش که هست.

چه تکلیف دشواری خدا از شاگرد محبوبش می‌خواهد. فکر کن بایستد آن‌جا تنها با شانه‌هایی نحیف و خدا در گوشش نجوا کند: «بگو به بندگانم که من نزدیکم. صدایم اگر کنند جواب می‌دهم» 7. معلوم است بی‌هوش می‌شود. اما ما از رنج این واسطه‌ی نجوا چه می‌فهمیم؟

هوس پیامبری مبعوث بر من که به او گفته باشند: «پیدایش کن، خیلی تنهاست.» هوس این که یکی با چشم‌های دلسوز و هراسان، مهربان نگاهم کند. به جا نیاورد. ناباورانه چشم بمالد و بعد گریه‌اش بگیرد: «پسر آدم چه بلایی سرت آمده؟»

هوس یکی که با دهان باز از بهت، خیره بماند به تن بنفش و روح آماس کرده‌ی من، به زخم‌های چرک ریز و تاول‌هایم زیر بندها و حلقه‌ها. یکی که بیاید جلو، تک تک حلقه‌ها را بر دارد، تیغ‌ها را جدا کند، زخم‌ها را بشوید و لای هق هقی غمگین بپرسد: «کی تو را از پروردگارت جدا کرد؟»3

این روزها به آمدنش نیاز ندارم؟

حتی توی خواب خیلی سنگین هم آدم هوس یکی را می‌کند که مامور باشد با ظرافت، حتماً با ظرافت، او را بیدار کند. گیرم کلی ناز کنم و خودم را بزنم به خواب، از سر لج تا لنگ قیامت بخوابم، حتی توی همین وضع هم خیلی حال می‌دهد یکی آمده باشد که با لطف مرا بیدار کند.

گیرم از ترس روشنایی تندی که از پنجره‌ی گشوده می‌ریزد، چشم باز نکنم، حتی توی همین حال هم صدای ماموری مهربان لذت دارد. صدای یکی که دست می‌کشد بر سر روح و به نجوا می‌گوید: «پاشو برویم» من غلت می‌زنم، خمیازه می‌کشم و پشت می‌کنم به او و او باز زمزمه می‌کند:« به زمین چسبیدی؟»4هراسان می‌پرسد:« به همین جا راضی شدی؟»5

باید برگردد، نه؟ خیلی لازمش داریم. باید دوباره مبعوثش کنند. دور شده. کلمه شده. تاریخ شده. رفته لای کتابها. می‌روم پی او، در کوه‌ها، سنگ‌ها، غارها. به هر غاری می‌رسم تار عنکبوت بسته، آشیانه‌ی یک جفت پرنده‌ی بیابانی هست و چوپان یتیمی که ناگهان به نام او خوانده باشد نیست.

نیست چون من هنوز غریبه‌ام. چون او از شهر نادان‌ها شبانه گریخته. چون من خود را به خواب زده‌ام و نوازش کاری برایم نمی‌کند. چون انسان حوصله‌ی فراخ پیامبران بزرگ را سرریز کرده است.

می‌نشینی روی صندلی، لیوان چایی به دست. با حس تنهایی و هوس داشتن «برادری بزرگ». اسمش را می‌دهی به نرم افزار جستجوگر :« محمد(ص)». خیلی محمد هست. کدامشان را می‌خواهی؟ محمدی که زیر سنگینی بار کلمات فرود آمده، مدهوش روی سنگ‌ها افتاده. (این در توضیحات یافته‌های نرم افزار نیست.) چون ما از این زاویه به رنجی که کشیده، فکر نکرده‌ایم. آدم اگر بخواهد از وزن چیزی مظنه داشته باشد، باید یک بار مشابهش را یا حالا تکه‌ای از آن را بلند کرده باشد.

من و تو مدتهاست وزن سبک الهامی را هم حس نکرده‌ایم چه رسد به این که... چند وقت است به دلمان چیزی برات نشده؟ چطور قرار است بفهمیم او زیر بارش کلمات بزرگ چه حالی داشته؟

گفته‌اند وقتی وحی فرود می‌آمد، شانه‌هایش خم می‌شد، جوری که انگار شیء سنگینی روی آن نهاده‌اند. سر پائین می‌انداخت و چون سر بلند می‌کرد؛ تمام پیشانی خیس عرق بود. این تازه مال وقتی بود که وحی با واسطه‌ی جبرئیل می‌آمد. گفته‌اند هر بار کلمه‌ها بی‌واسطه می‌آمدند، از حال می‌رفت.

گفته‌اند از حرا فرود آمد. چون بیدی باد دیده می‌لرزید. رسید خانه. خدیجه(سلام‌الله علیها) هرچه عبا و پتو در خانه بود انداخت روی دوش‌های او. هنوز از پس لرزه‌های بی‌سواد خواندن رها نشده، دوباره کلمه فرود آمد: «ای که در پارچه‌ها خود را پیچیده‌ای برخیز و هشیارشان کن»6

چه تکلیف دشواری خدا از شاگرد محبوبش می‌خواهد. فکر کن بایستد آن‌جا تنها با شانه‌هایی نحیف و خدا در گوشش نجوا کند: «بگو به بندگانم که من نزدیکم. صدایم اگر کنند جواب می‌دهم» 7. معلوم است بی‌هوش می‌شود. اما ما از رنج این واسطه‌ی نجوا چه می‌فهمیم؟


برگرفته از: مجله همشهری جوان

تنظیم: گروه دین و اندیشه تبیان



1. فاین تذهبون. سوره تکویر

2. یضع عنهم اصرهم... سوره مائده

3. ما غرک بربک الکریم. سوره انفطار

4. اثاقلتم الی الارض. سوره توبه

5. ارضیتم بالحیوة الدنیا. سوره توبه

6. یا ایها المدثر قم فانذر. سوره مدثر

7. و اذا سئلک عبادی عنی فانی قریب. سوره بقره

 



:: برچسب‌ها: مبعث, پیامبر رحمت, انسان, راه شناسی, و اذا سئلک عبادی عنی فانی ق
خیبر دلها باش...
نویسنده : معصومه تورجی زاده
سه شنبه 93/2/23
نظر

علی آموخت هر جا که جای مهر پدر خالی است

می توان پدر بود تا جامعه را از یتیمی بی مهری، رهایی بخشید؛ 

آن وقت است که می توان خیبر دل ها را فتح کرد.

پ.ن: داداشی تو خوب از مولات یاد گرفتی که چطور خیبر دل ها رو فتح کنی مهربونم...

داداشی عزیزم،مردترین مردها روزت مبارک...

مهربونم برای ما هم دعا کن تا...

 



:: برچسب‌ها: امام علی ع, میلاد نور, خیبر دلها, Imam Ali, Emam Ali
لیلة الرغائب شب خلوتی عاشقانه با حضرت یار
نویسنده : معصومه تورجی زاده
پنج شنبه 93/2/11
نظر

لیلة الرغائب شب خلوتی عاشقانه با حضرت یار

مهربان من ! در این شب نورانی  
که بارش باران لطفت کویر دلم را سبز و بهاری می کند 

آنقدر دعا می کنم و آنقدر منتظر می مانم 
که روزی به او برسم . 

شاید آن روز این ذوق و شوق را نداشته باشم 
ولی مطمئنم از این صبرم و نتیجه ای که خواهم گرفت 
خنده بر لبانم خواهد نشست ...

اما ...
خدای من آن روز را زود برسان 
که برای داشتنش زود بودن برای تو ،
برای من دیر نباشد..!

 



:: برچسب‌ها: لیلة الرغائب، شب آرزوها،امام زمان عجل الله تعالی دعا،ماه رجب،جمعه،ظهور
آسمونی شدنت مــــــــبارک داداشی...
نویسنده : معصومه تورجی زاده
جمعه 93/2/5
نظر

آسمونی شدنت مـــــــــــــبارک داداشی...

بسم رب الشهدا و الصدیقین

  

  

دلم تنــگ شهیـدان اسـت امشب

که همرنگ شهیدان است امشب

من از خـون شهیـــدان شـرم دارم

که خلقی را به خود سرگـرم دارم

 

جنود خدا به کجا میروید؟ گفتند: سوی دیار عاشقان، رو به خدا میرویم.

گفتیم: مبدا و مقصد کجاست؟ گفتند: انالله و اناالیه راجعون.

گفتیم: با کدام وسیله میروید؟ گفتند: بر براق عشق سوار و تکتاز میدان، خواهیم رفت.

با خود چه میبرید؟ آن جا زاد و توشه‌ای جز تقوا نیست.

گفتیم که: شما جوانید و پدر و مادرتان خواهان دامادیند، مادرتان را آرزو به دل نکنید.

گفتند: داماد خواهیم شد و عروسی خواهیم گرفت، خوشحال شدیم و گفتیم: پس کی؟ گفتند: وقتی خدا بخواهد. ان شاءالله.

گفتیم: آخر چگونه؟ گفتند: ما حالا به حجله‌گاه می رویم!

گفتیم: لباس دامادیتان؟ گفتند: همین که بر تنمان می‌بینید و بوی عطر گلاب.

گفتیم: سرود عیشتان را که میخواند؟ گفتند: صدای گلوله‌ها.

گفتیم: حنا بندان چه میشود؟ گفتند: با خون حنا می‌بندیم.

گفتیم: نقل و نباتی؟ گفتند: ترکش خمپاره، گلوله‌های کالیبر، نقل و نبات این عروسی است.

گفتیم: این عروسی چقدر برایتان شیرین است؟ مانند قاسم ابن الحسن گفتند: احلی من العسل.

طاقت نیاوردیم و گفتیم: عروس کیست؟ گفتند: اگر قسمت شود، شهادت است.

گفتیم که حجله کجاست؟ گفتند: گورستان و شاید گلزار.

گفتیم: ای دامادان حنا بسته به خون، آخر به ما هم رحمی کنید. لااقل فرصت یک مبارک باد به ما دهید. گفتند: اگر این فرصت پیش آمد، وقتی که روی دستانتان به حجله‌گاه میرویم، بگویید که برادر شهیدم، شهادتت مبارک.

گفتیم: در آن دیار چه کسی بر شما مادری میکند، گفتند: پهلو شکسته مادری داریم که منبع حنان و مهربانی است. قد خمیده مادری که در کوچه‌های مدینه ما در پی یاور ولایت میگردد.

گفتیم: یاران کیانند؟ گفتند: پسران مظلوم فاطمه و یاوران حسین مظلوم.

گفتیم: چه می‌خورید؟ گفتند: میهمان سفره خداییم و روزی خوار او.

 

خوشا آنان که با اخلاص و ایمان

حریم دوست بوسیدند و رفتند

ز کالاهای این آشفته بازار

محبت را پسندیدند و رفتند

خوشا آنان که در این صحنه خاک

چو خورشیدی در خشیدند و رفتند

خوشا آنان که بار دوستی را

کشیدند و نرنجیدند و رفتند

ز تقوی جامه در بر کن که یاران

ز تقوی جامه پوشیدند و رفتند

 

 

شادی روح شهدا صلوات


شادی روح شهدا صلــــــــــوات

 

 

التماس دعا

 

 وام گرفته از: رهروان کوی عشق

 

 



:: برچسب‌ها: ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزق ، شهید،شهادت،لقاءالله، شهید محمدرضا تورجی زاده
باران من...
نویسنده : معصومه تورجی زاده
یکشنبه 93/1/24
نظر

باران من...

بیایید عهد ببندیم که مثل باران باشیم!
آسمانی شویم اما درد زمینی ها را فراموش نکنیم

حُسن باران این است
که زمینی ست، ولی
آسمانی شده است
و به امداد زمین می آید...

 

داداش محمد رضای عزیزم کمکم کن تا مثل تو بـــــــــارونی باشم!




:: برچسب‌ها: باران، آسمان،خدا،انسان،شهید محمدرضا تورجی زاده
اِلهی عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفآءُ وَ انْکَشَفَ الْغِطآء
نویسنده : معصومه تورجی زاده
چهارشنبه 92/12/28
نظر

اِلهی عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفآءُ وَ انْکَشَفَ الْغِطآءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجآءُ وَ ضاقَتِ الاَْرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمآءُ وَ اَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَ اِلَیْکَ الْمُشْتَکی وَ عَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّةِ وَ الرَّخآءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ الِ مُحَمَّد اُولِی الاَْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ وَ انْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِرانِ یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ بِحَقِّ مُحَمَّد وَ الِهِ الطّاهِرینَ.




.:: This Template By : Theme-Designer.Com ::.
یــــــــا زهــــــرا
نام: محمدرضا تورجی زاده
تولد : 23 تیر ماه 1343
فرزند: حسن
شهادت: 5 اردیبهشت 1366
محل شهادت: بانه _ منطقه عملیاتی کربلای 10
محل دفن:گلزار شهدای اصفهان
روبروی فروشگاه فرهنگی شاهد
حرف دل
روی قبرم بنویسید که خواهربودم
سالها منتظر روی برادر بودم
بنویسید گرفتار نباشم چه کنم؟
روی قبرم بنویسیدجدایی سخت است
اینهمه راه بیایم،تو نیایی سخت است
یوسفم رفته و از آمدنش بیخبرم
سالها میشود و از پیرهنش بیخبرم
نوای یار
طلا روی طلا
شهید محمدرضا تورجی زاده
وب های مرجع همکار
آرشیو ماهانه
منو اصلی
نویسندگان

Up Page
ابزار و قالب وبلاگکد پرش به بالای صفحه وب