يه دستش قطع شده بود، اما دست بردار جبهه نبود. بهش گفتند:با يه دست که نمي
توني بجنگي، برو عقب. مي گفت: مگه حضرت ابوالفضل ( ع ) با يک دست نجنگيد؟
مگه نفرمود: والله ان قطعتمو
يميني، اني احامي ابدا عن ديني.. عمليات
والفجر چهار مسوول محوربود. حميد باکري بهش ماموريت داده بود گردان حضرت
ابوالفضل را ازمحاصره دشمن نجات بده. با عده ايي از نيروهاش رفت به سمت
منطقه..
لحظه هاي آخر که قمقمه رو آوردن نزديک لباي خشکش
گفته بود: مگه مولايمان حسين( ع ) در لحظه شهادت
آب آشاميد که من بياشامم... شهيد که شد
هم تشنه لب بود هم بي دست..
سلام عليکم همسنگر.
خداقوت.
شهدايمان برايتان دعوتنامه اي خاکي فرستاده اند، شما دعوتيد بزيارت شهدايمان.
اگر تمايل داريد به دعوت شهدايمان لبيک بگوييد به لينک تشريف بياوريد.
http://shohadaye-gharib.blogfa.com/post/91#
منتظر بيسيم هاي سازنديتان هستيم.
قدم کليک هايتان بروي چشم هايمان.
اجرتان باشهداو مادرم زهرا.
التماس دعا
يازهرا